پدر به وضوح دخترش را بزرگ کرد - پدر اصلی ترین چیز است. همیشه می توانستید از او حمایت و تشویق پیدا کنید. و مکیدن خروس او فقط تشکر از داشتن اوست. پدرش با کشیدن او روی خروس نشان داد که چقدر به او اعتماد دارد و این راز اکنون با آنها خواهد بود. و جوجه کار بزرگی انجام داد - و بابا خوشحال است و او اکنون حتی به او نزدیکتر است.
این باعث حسادت من می شود، ای کاش من با دیک بزرگ جای آن سیاه پوست بودم. به حرصی که این جوجه فالوس عظیم سیاهپوست را می بلعد نگاه کنید. ابتدا در حال مکیدن است، سعی میکند تا حد امکان از این کوه ماهیچهها را در دهانش ببرد، سپس با حرص دیک خود را با واژن خود میبلعد - جا نمیشود، اما او، با این حال، با تحمل درد، همچنان خود را به داخل میکشد. تا جایی که می تواند عمیق باشد
صحنهسازی فوقالعاده است، اما فیلمنامه را میتوانست به شکل جالبتری تمام کند، مثلاً یا دوست دختر بیدار دوستان را به خیابان پرت میکرد، یا حتی به آنها ملحق میشد و نگاه اریب به دوستش میتوانست دوست پسرش را خیلی خراب کند. خنک تر از یک ملاتو!